سیاه نگار

خبر و روزنامه نگاری

خبر و روزنامه نگاری

تحلیلی و آموزشی

طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب در تیر ۱۳۹۸ ثبت شده است

آبگرم رینه همتای دیگری ندارد

 

رینه، از توابع لاریجان مازندران است که حال و هوای روستاهای ییلاقی را دارد. خیلی‌ها برای استفاده از آبگرم رینه و هوای پاکش به آنجا می‌روند.

راه جاده رینه 108  کیلومتر از تهران تا که حدود ۲ ساعت و ۱۰ دقیقه و از جاده هراز هست، اول باید از پردیس، بومهن، رودهن و آبعلی بگذریم. بعد امام‌زاده هاشم و پلور را پشت سر بگذاریم و به آب اسک برسیم. ۳کیلومتر جلوتر تابلوی راهنمای رینه را می‌بینیم. تابلو را که دنبال می‌کنیم، بعد از روستای مون و روستای انهه به مقصد می‌رسیم.

راه دیگر این‌است که وارد روستای پلور شویم، در پلور به میدانی که مجسمه‌ کوهنوردی در آن قرار گرفته از جاده‌ای فرعی دور میدان مقصدمان می‌رسد. البته این‌ مسیر کمی کوهستانی‌ است و برای فصل سرما پیشنهاد نمی‌شود.

یک راه دیگر هم وجود دارد، در جاده هراز از آب اسک که گذشتیم، نیاک و پول مون را رد کنیم تا به شهر گزنک برسیم. قبل از ورودی شهر، جاده‌ای فرعی در سمت چپ هست که به روستای گزانه می‌رود. این مسیر را باید دنبال کنیم تا به امیرآباد و بعد آبگرم رینه برسیم.

رینه با چشمه های آب گرمش شناخته می شود و بیشتر مسافران به هوای استفاده از خواص درمانی آب گرم چشمه ها راهی رینه می شوند. خانه‌های این روستا استخرهای آب گرم دارند. برای استفاده از آب گرم می توانید اتاق،سوئیت، آپارتمان یا ویلا اجاره کنیدو از استخر آب گوگردی با 60 درجه سانتیگراد حرارت استفاده کنید.

روستای زیبای رینه همتای دیگری دارد که در جزایر لوفوتن در کشور نروژ هم گردشگران بسیاری را به خود جذب می کند. البته زیبایی های طبیعی رینه ایرانی با رینه نروژی قابل مقایسه نیست!

با همه زیبای روستای رینه متاسفانه مشاهده می شود که این روستا با قابلیت جاذبه خوب رسیدگی صورت نگرفته است و با قابلیت جاذبه گردشکری که دارد می توانست با ایجاد جاده خوب و خانه های بازسازی شده و ایجاد مکان های بوم گردی هم جذب توریست را در منطقه داشته باشد و هم ایجاد اشتغال برای خود افراد روستا ایجاد کند.

در این روستا خانه های کنگی و مکان های اقامتی کثیف را می توان دیده حتی کوچه و خیابان چاله و بدون آسفالت هست، مکان های مشخص برای خرید گردشگران جاذبه ندارد و غذای که می تواند سنت ایرانی بشناساند وجود ندارد و این روستا با تدابیر مسئولان زیرربط می تواند یک مکان گردشکری برای این روستا و حتی ایران باشد.

گزارش از فریبا سلیمان پور

انتهای پیام/

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۸ ، ۲۳:۲۵
فریبا سلیمان پور

بیشعوری تا کی؟

نویسنده کتاب بعد از اینکه زندگیش از هم پاشیده می شود به یک روانپزشک مراجعه می کند و به او می گوید یک آدم بی شعوری است!

پزشک به او می گوید بی شعوری بیماری نیست، یک خصلت است و راه درمانی ندارد و خود شخص باید به خودش کمک کند و تصمیم می گیرد روان پزشک شود و به آدم های بی شعور کمک کند و بعدها این کتاب را به نگارش در می آورد.

در این کتاب داستان چند تا از افراد بی شعور را می خوانیم و شاید خود ما هم دارای چنین شخصیتی باشیم.

در این کتاب نشانه ها، ماهیت بی شعوری آشنا می شویم، بیماری بی شعوری از نظر فرهنگی انواع متنوعی دارد و بیشتر بی شعوره در رشته های صنعت، تجارت و بازرگانی جذب می شوند، ممکن هست ما در محل اداره یا کار با بی شعورها برخورد کنیم  زندگی و کار کردن با یک بی شعور بسیار سخت است، راضی نگه داشتن یک بی شعور بسیار سخت است و ممکن هست پدر، مادر و حتی فرزند بی شعور باشند  این ها در ارتباط برقرر کردن با افراد و خودشان مشکل دارند، آنها در فکر کردن، سخن گفتن، خندیدن، بروز احساسات و و در آرامش داشتن با مشکل مواجعه هستند.

خلاصه یکی از داستان ها کتاب بیشعوری:

الکسیس یک زن جذاب که در آژانس کار می کند و هیشه با مردهای که توانی پرداخت هزینه های بالای خوش گذارانی های او را داشتند. از نظر او آنها در را برایش باز کنند، در مقابلش از جا برخیزند و زیبایی اش را تحسین کنند و صورت حساب های خانم را پرداخت کنند.

الکسیس استاد کسب مهارت از موفقیت هایی بود که خودش هیچ گونه تلاشی برای آنها نکرده بود، با همه  اینها او از زندگی شخصی اش ناراضی است، او زن با استعداد، پولدار و موفقی بود اما افسرده و غمگین بود و با مراجعه به مشاور متوجه می شود که یک آدم بی شعور است و با جلسات مشاوره درمان می شود و در شهر پیتزبرگ زندگی  می کند و صندوقدار یک فروشگاه بزرگ است و با یک کارگر معدن بیکار ازدواج کرد و یک فرزند دارد و یکی هم در راه است.

 

 

نویسنده: خاویز کرمنت

مترجم: سمیرا بیات

گزارش از فریبا سلیمان پور

انتهای پیام/

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۸ ، ۲۲:۵۸
فریبا سلیمان پور

لید یا مقدمه خبر چیست؟

 

مقدمه یا پاراگراف اول در سبک هرم وارونه را" لید " می نامند.

لید: در زبان انگلیسی به معنی هدایت و راهنمایی کردن است. در واقع، مقدمه یا لید خبر، خواننده را به متن خبر هدایت می کند.

لید، معمولاً شامل یک یا حداکثر دو جمله است. لید، خلاصه مهمترین مطلب را بیان کرده و مخاطب را به خواندن متن ترغیب می کند. نوشتن لید خبری خوب، بسیار مهم است. خبرنگار باید فوراً خواننده را د ر جریان مهمترین بخش رویداد قراردهد. ترغیب خواننده به خواندن خبر مشکل تر از ارضای نیاز او برای کسب اطلاعات تازه است. لید مبهم و گنگ، خواننده خبررا از دست می دهد. اگر لید مهمترین مطلب را به روشنی بیان می کند، احتمال اینکه خواننده، خبر را بخواند زیادتر است.

در گذشته مرسوم بوده است که لید خبر پاسخ تمام سوال های مربوط به عناصر خبر)که، کجا، کی، چه، چرا و چگونه(را بدهد، ولی این روش تقریباً منسوخ شده است. زیرا لیدی که 6 عنصر خبر را پاسخ دهد، هم طولانی است و هم احتمال دارد جواب برخی از سوالات کم اهمیت باشد.

لید بی محتوا

به طور کلی هر رویداد خبری حاوی مطالب مهم یا جالبی است که می توان خلاصه آن را در لید خبر قرار داد.

خبرنگار بایداز نوشتن مطالب کلی و بی محتوا که اطلاعات تازهای به خواننده نمی دهد، خودداری کند

مثال:

در جلسه دیشب شورای عالی اقتصاد، در مورد افزایش قیمت ها و تورم، بحث و تصمیم های لازم گرفته شد. در این لید، آنچه لازم استقرار گیرد، همان "تصمیم های لازم" در مورد افزایش قیمت ها و تورم است که اصلاً اشارهای به آن نشده است.

لید پرمحتوا

به همان اندازه که لید بی محتوا مناسب نیست، لیدی هم که به کلیه عناصر خبر پاسخ می گوید، مناسب نیست.

مثال:

 نمونه این لید منسوخ شده با 6 عنصر خبری پاسخ می گوید.

عباس حسین زاده دانش آموز 19 ساله دبیرستان ابن سینای تهران ساعت 30/5 بعدازظهر دیروز، هنگام عبور از خیابان کریم خان زند با اتوبوس شماره 14242  تهران 12 به رانندگی حسین نیکنام 49 ساله تصادف کرد و به علت خونریزی مغزی در بیمارستان سینا درگذشت.

نمونه تجدیدنظر شده این لید اینگونه است:

"جوان 19 ساله ای، بعدازظهر دیروز پس از تصادف با اتوبوس به علت خونریزی مغزی در بیمارستان سینا درگذشت."

فراموش نشود که برای کوتاه تر شدن لید، جملات اضافه را می توانید از آن حذف کنید. مثلاً چه ضرورتی دارد که بنویسیم:

...با اشاره به... گفت:..؟ برای کوتاه کردن لید، اشاره ها و تأکیدهای گوینده خبر را حذف و به متن خبر منتقل کنید. لیدی که در یک جمله خلاصه شود، بهتر، خواندنی تر و اثرگذارتر است.

گزارش از فریبا سلیمان پور

انتهای پیام/

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۸ ، ۰۰:۵۳
فریبا سلیمان پور

سه سال


مردی به نام لاپتف هنگامی که برای عیادت خواهر بیمارش به خانه آنها می رود عاشق زنی به نام یولیا می شود، عشق لاپتف به یولیا روز به روز زیاد تر می شود اما از سوی یولیا جز سردی نمی بیند.

یولیا که هیچ احساسی به لاپتف ندارد در ابتدا عشق او را رد می کند اما به این می اندیشد که ممکن است فرصتی بهتر از این برای زندگی اش نیابد و با وجود اینکه حسی نداشت، پیشنهاد ازدواج او را قبول می کند.

لاپتف، یولیا را به مسکو می برد و زندگی لاپتف و یولیا به سردی ادامه پیدا می کند. یولیا بچه دار می شود و تازه آنجا متوجه می شود عشق چه تاثیری می تواند در زندگی او داشته باشد، اما همچنان هیچ حسی او را به همسرش متصل نمی کند.

کودک یولیا بر اثر بیماری تب از دنیا می رود و زندگی این زن و شوهر نیز غم انگیز تر می شود. آنها در کنار هم زندگی می کنند اما به دور از هم و هر کس مشغول کار خویش است.

لاپتف یک روز از یولیا پرسد چرا بدون اینکه عشقی در قلب خود احساس کند با او ازدواج کرده است و روزهایی را به یادش می آورد که از تب عشق به او می سوخت و حالا قلبش سرد و بی احساس شده است. این حرف یولیا را تکان می دهد و در قلب خود به دنبال روزنه ای از احساس به لاپتف می گردد و بعد از سه سال عاشق لاپتف می شود و حالا این لاپتف هست که سرد و بی روح شده است و اینجای داستان یولیا برای بدست آوردن عشق لاپتف تلاش می کند.

نویسنده: آنتوان چخوف

ترجمه: هنگامه ایرانی

گزارش از فریبا سلیمان پور

انتهای پیام/

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۸ ، ۰۰:۲۶
فریبا سلیمان پور