کافه پیانو
کافه پیانو
نویسنده کتاب بعد از اینکه دختر هفت ساله اش از او می پرسد بابا تو چیکاری هستی و جواب قانع کننده ای نداشت بدهد بفکر نوشتن داستان بلندی می افتد که هر وقت کس از او پرسید بابات چیکاره است، یک نسخه از کتاب کافه پیانو را به آنها نشان دهد و بگوید بابام نویسنده است و این کتاب را نوشته است.
این داستان درباره کافه ای هست که هر کدام از مشتری ها داستان خودشان رادارند و اتفاقات مختلف در این کافه پیانو رخ می دهد و با بیان داستان خود صاحب کافه که با مشکلات خود دست و پنجه نرم می کنند این کتاب به اوج داستان زندگی می رسد.
پری سیما همسر صاحب کافه با داشتن یک دختر هفت ساله بخاطر یک اتفاق ناخواسته و مشاوره از یک وکیل از هم جدا می شوند و صاحب پیانو با داشتن مشترهای که هر کدام از آن ها با زندگی های مختلف سر گرمی او در این کافه می شوند و باعث ادامه دار شدن داستان کمکمی کند و یک دختر جوان به ناام صفوا با ورود خود به عنوان پر فورمانس در کافه کار می کند اما قضیه جوری پیش می رود که صاحب کافه متوجه احساسی شدن می شود از آن جلوگیری می کندو به او می گوید ماهی یک بار برای اجرا بیادو ......
نویسنده: فرهاد جعفری
گزارش از فریبا سلیمان پور
انتهای پیام/